مولانا کمال الدین (شمس الدین) محمد وحشی بافقی

ما چون ز دری پای کشیدیم، کشیدیم
امید ز هر کس که بریدیم،بریدیم

 


دل نیست کبوتر که چو برخاست نشیند
از گوشه بامی که پریدیم، پریدیم

 


رم دادن صید خود از آغاز غلط بود
حالا که رماندی و رمیدیم،رمیدیم

 


نام تو که باغ اِرَم و روضه خلد است
انگار که دیدیم ندیدیم،ندیدیم

 


صد باغ بهار است و صلای گل و گلشن
گر میوه یک باغ نچیدیم،نچیدیم

 

سر تا به قدم تیغ دعاییم و تو غافل
هان واقف دم باش رسیدیم، رسیدیم


وحشی سبب دوری و این قسم سخنها
آن نیست که ما هم نشنیدیم، شنیدیم

  • نویسنده : یزد فردا
  • منبع خبر : خبرگزاری فردا